و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی.

ساخت وبلاگ
در مورد نبرد سترن و اورانوس نوشتم که زمان انتخاب است: انتخاب بهشت یا جهنم. مطمئنا همه ما در وهله اول جواب می دهیم که مسلما بهشت. اما حقیقت این است که برای رسیدن به بهشت چه بهایی را آماده ایم تا بپردازیم؟چون اورانوس و سترن ما را از منطقه امن مان بیرون می کشند تا برای رسیدن به آزادی و رهایی از زندانی که مانع از این میشود تا قلب مان را زندگی کنیم بجنگیم و از دروازه های ترس عبور کنیم. تا ترس هست عشق جایگاهی ندارد و آنجا که عشق است ترس راه ندارد. عشق و ترس با هم در یک طبقه از جهان هستی نمی گنجند. عشق انرژی حیات است جایی که زنده بودن مفهوم پیدا می کند و قدرت خلق کردن و آفرینش زندگی در ما فوران می کند. در حالیکه ترس مقدمه مرگ و نابودی و فناست. اگر در جهنم بمانیم ماحصل آن چیست ؟ برهوت ، خشکی ، قحطی ، زندگی بدون برکت حداقل برای هجده سال آینده. تا زمانی که دوباره نود شمالی وارد تارس شود و ما دوباره دروازه ای بسوی سبزی زندگی برای مان گشوده شود و فرصتی داده شود.فرصت ها می آیند و همچون شهابی می‌روند و این ما هستیم که با شهاب همراه می‌شویم و یا از ترس در جای مان خشک مان میزند و در جا می‌زنیم. ثمره این در جا زدن برهوت و بی برکتی در مسیر آینده است چون در ارتعاش جهنم برکت ، رحمت ، شفقت ، لذت ، شادی و شعف ، شور و شوق زندگی و سلامتی نیست. بهشت و جهنم ارتعاش های متفاوت همین دنیایی هستند که زندگی می کنیم چون تک تک ما یونیورس خود را داریم و ما هستیم که یونیورس خود را در ارتعاش جهنم یا بهشت بنا می کنیم.اگر میخواهید دهه آینده را در برهوت و خشکی زندگی نکنید و دروازه باغ سبز حیات بر شما گشاده شود در سال ۲۰۲۲ مسیر جهش کوانتومی را در پیش بگیرید و از تغییر و تکان نترسید حتی اگر این تکان زلزله ای عظیم باش و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 96 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:19

با مغز در حال انفجار با اخبار هر روز ایران می خواهم برایت بنویسم که تمرکز را سخت تر از آپولو هوا کردن می کند...مغزی که پر از تصویر های بهتری برای نوشتن بود تاماه پیش: از سرسبزی خانه های گیلک که خیس از باران کشف شان می کردیم تا آن گازهای جانانه از بلالی ها در خلوت مرداب سراوان.... از سلفی قدی در آینه ی نقره نشان بازار رشت گرفته تا آن شب فراموش نشدنی در چادری در لبالبِ دریا...همه و همه مثل الماسی سبز در مغزم می درخشید و شوق به خواب رفته ام برای صمیمی شدن باتو-بخوان عمیق تر شدن باتو- را صیقل میداد که باز جهان زیر پایمان تکان خورد... و همه چیز بهم ریخت.آن موقع ها، بعد آن سفر و بعدترش سفرت به اصفهان و دیدن حال و روزت، می خواستم از جوانه ی روی بازوهایت برایت بنویسم که سختی سالهایی که برای ریشه دواندن و سرپا شدن پشت سر کذاشته بودی، فرصت دیدن و نوازش و بوسیدن و تحسین ش را به تو نداده بود (از آنچه سهم چشم ها و لب های من شده بود) اما به خیال اینکه سفر نزدیک و جاده ی طولانی تری با هم خواهیم داشت، نگفتم و ننوشتم و... باز این جهان سوم زیر پاهایمان را خالی کرد!خون و گاز اشک آور و ساچمه روی مهرمان خون پاشید و بی هوا گرم ترین تابستان مان پاییز شد. یک شبه پاییز شد! مبهم تر از پاییز هایی که دیده بودیم... من توِ غرق کار در تلخ ترین روزها را می شناختم و تو من را که ازصفحه روزگار گم می شوم و بی صدا راهی جاده ها...پیام "خواستم بگم منم میخونم... برای منم بنویس" ت میانه ی این فروپاشی، تنها آوای سحرانگیزی بود که این کابوس را به قدر چند خط نوشتن پاره کرد... کابوسی که اگر امان مان دهد، که اگر امان ش ندهیم، تنها قطره خون های مانده برایم از جدال با آن را جوهر و استخوان های نیمه بندم را قلم میکنم تا برایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 102 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:19

*یا این روزنوشت از یه آدم شیرپاک خورده:امروز کنار یک دختر بورکینافاسویی نشسته بودم!! هیچ تعجب نکن! دوستش ازش پرسید تو از کدوم کشور بودی؟ و او گفت: بورکینافاسو! من اصلا توجهم به آنها نبود، اما با شنیدن این کلمه، نیم شاخی درآوردم و توجهم بهشان نیم جلب شد، و البته اول حس کردم اشتباه شنیده ام. با این حال، توی ذهنم داشتم مرور می کردم بورکینافاسو کجاست؟! چند دقیقه بعد که برگشتم، از رنگ پوست دخترک (ریحانه) حدس زدم که کجاست و جوابم را گرفتم!پسر! دنیا چقدر عجیب است! هیچ وقت فکر نمی کردم یک روزی کنار یک بورکینافاسویی نشسته باشم. حالا اینکه بورکینافاسویی تازه‌مسلمان بود و چادر سرش بود و اینجا قم است و مکان، یک اتوبوس بود، اگرچه صحنه را طبیعی و موجه می کند، اما مگر زیر آن چادر و آن حجاب، یک تن ِ بورکینافاسویی نبود که کنار من بود؟!*یا این تبریک نمور غمگینهشتم تولدت بود خیلی غصه داشتیم اینترنت قطع همه چی بهم ریخته و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 79 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:19